سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ



 

زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند
------------------------
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.
--------------
تمام لحظه های دنیا واسه زمانیه که اصلآ انتظارشو نداری و هیچ لذتی بالا تر از دوست داشتن نیست پس حالا که انتظارشو نداری دوست دارم
-------------
فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگی است
--------------
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد ...




موضوع مطلب : کوتاه و...!؟

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:30 صبح

(خوش خیال کاغذی)

دستمال کاغذی به اشگ گفت:

«قطره قطره ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می کنی؟

عاشقم

با من ازدواج می کنی؟»

اشک گفت:

«ازدواج اشک و دستمال کاغذی!

تو چه قدر ساده ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می شوی

چرک می شوی و تکه ای زباله می شوی

پس برو و بی خیال باش

عاشقی کجاست

تو فقط دستمال باش»

دستمال کاغذی دلش شکست

گوشه ای کنار جعبع اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

از تن سفید و نازکش دوید

خون درد

آخرش

دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت،مثل این و آن نشد

رفت اگر چه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت

چون که در دلش

خودش

دانه های اشک کاشت




موضوع مطلب : (خوش خیال کاغذی)

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:29 صبح

ادمک اخر دنیاست بخند ادمک مرگ همینجاست بخند

ان خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند

دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند

فکرکن فکرتو ارزشمند است کر کن گریه چه زیباست بخند

راستی انچه به یادت دادیم پرزدن نیست که درجاست بخند

ادمک نغمه اغاز نخوان به خدا آخر دنیاست بخند




موضوع مطلب : ادمک

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:28 صبح

منم ، دلتنگ دلتنگم ،
منم ، یک شعر بیرنگم ،
منم ، دل رفته از چنگم ،
منم ، یک دل که از سنگم ،
منم ، آواز طولانی ،
منم ، شبهای بارانی ،
منم ، انسانیم فانی ،
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم ،
منم ، برگم ، ولی زردم ،
منم ، هستم ، ولی سردم ،
منم ، مُرده م ، منم مُرده م ،
منم ، یک بغض پر باران ،
منم ، غمهای بی سامان ،
منم ، هستم دراین زندان ،
منم ، زخمهای بی درمان ،
منم ، دارم تب و تابی ،
ز تنهائی ، ز بیتابی ،
منم ، رفته به گردابی ،
مرا باید که دریابی ،
منم ، یک آسمان دردم ،
منم ، دریا شود قبرم ،
منم ، دنیا شود جبرم ،
منم ، پایان شده صبرم ،
منم ، یک ذره گردم ،
منم ، خواهم کسی همدم ،
منم ، برخود ستم کردم ،
دلم خون میشود هردم ،
منم ، از عشق گویانم ،
منم ، دردست درمانم ،
منم ، آمد به لب جانم ،
خداوندا ! بمیرانم !




موضوع مطلب : دلتنگ دلتنگم

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:27 صبح

و این آغاز بیگانگی من با خودم است
نوشتن اولین نشانه بیگانگی من با کسی است که از کودکی تمام روز با من بوده است و شب که از نیمه گذشت یواش یواش از دیوار واقعیت ها میپرم
بدون اینکه به خودم بگویم
راستش را بگویم هر وقت به خودم گفتم
به من گفت این خیال پردازی ها ماله یک کودک دو ساله است
شاید او راست بگوید و من اشتباه میکنم
ولی این دزدی شبانه هرشب انجام میشود و من آرام از دیوار ها میپرم
از پرچین ذهن ها میپرم
بعضی وقت ها به باغی میرسم که در آن باغ من پادشاهی هستم پیروز و فاتح
البته گاهی هم گدایی میشوم که گلیم بر دوش دارم و فال حافظ میگیرم
در شهر خیال من خیابانی هست که رنگش همیشه سیاه و سفید است
شاید حاصل باوری باشد که همیشه نسبت به رنگ ها داشتم انعکاس های مسخره و دروغین خورشید
نمیدانم شاید ! ساعت دوباره مثل هر شب چهار را نشان می دهد
و من میروم تا من روزمرگی کند !




موضوع مطلب : بیگانگی

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:24 صبح

امشب هوس یار به سر دارم و از او خبری نیست .


              هر چند بهار است ولی بی دل و دلبر ثمری نیست.

 فردا که روم من به سراغش به کجا سر بگذارم

              افسوس که از آن آغوش گرم وسر زلفش خبری نیست .

چند است هوای رخ دلبر به دل افتاد خدایا

               اما چه رخی کز غم دوریش برایم بصری نیست .

به هوای رخ دلدار دلم را پر شادی کنمو راه پر از گل

                اما چه کنم کاین صنمم را ز گناه و زدیارم گذری نیست.

 گفتم بروی می شکنم می گریم می روم از هوش

                او را زشکستن زگسستن ز بریدن حذری نیست .

دارم به سرم تا غزلی از لب لعلش بسرایم

              صد حیف و صد افسوس که از قافیه سازم خبری نیست.!!!




موضوع مطلب : از او خبری نیست

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:23 صبح

 

 
 
 
میخواستم از دریاچه عشق تو ماهی بگیرم ولی دیدم ماهیگیر بیرحم تمام ماهیها را درتور هوسش گرفتارکرده است آمدم از باغ پرصفای مهرت میوه های عشق بچینم دیدم باغبان طماع تمام میوه ها رااز شاخه چیده است آمدم از عسل شیرین لبانت بچشم دیدم زنبوردار زرنگ عسل تمام کندوهارا به تاراج برده است آمدم به گلستان از بوی گلهای بدنت مست وحیران گردم دیدم رهگذران تمام گلهایت را به یغما برده اند به هرجا که رفتم وهرچه کردم از عشق تو جز حسرت نصیبی ندیدم



موضوع مطلب : دریای عشق

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:22 صبح

من و تو

 

 ای کاش میشدمیتوانستم همه ستاره هار ا بچینم ودر جشن معاشقه مان چون نقل ونبات بر سر رویت بریزم ای کاش میشد تمام گلهای روی زمین را بچینم با ان گردنبندی درست کنم تا در سالروز اشناییمان بر گردنت بیندازم ای کاش میشد انگشتری بسازم که نگین آن قلبم باشد ودر روز میلادت به تو هدیه کنم ای کاش میشد تمام رنگهای دنیا را جمع کنم تا رنگین کمانی بکشم تا با یکدیگر از بالای آن دست در دست هم سر بخوریم ودر درون اقیانوس ارامش بیفتیم




موضوع مطلب : من و تو

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:22 صبح

 

چقدر سخته توچشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزید و به جاش یک زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل بزنی وبجای اینکه

پر از کینه و نفرت شی حس کنی هنوزم دوسش داری ، چقدر سخته دلت بخواد باز

 

به دیواری تکیه بدی که یک بار زیر آوار غرورش له شدی ، چقدر سخته توخیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی

ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بهش بگی ، چقدر سخته وقتی پشتت بهته ودونه های اشک

 

رو گونه هات رو خیس کنه ولی مجبور بشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری ، چقدر سخته آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لبت بگی گل من باغچه نو مبارک.




موضوع مطلب : چقدر سخته

دوشنبه 90 مهر 25 :: 9:53 صبح

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی ...که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی?شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید?

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
قلب
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم.




موضوع مطلب : من خیلی دوسش دارم

چهارشنبه 90 مهر 20 :: 4:59 عصر
<   <<   61   62   >   
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 74
  • بازدید دیروز: 1593
  • کل بازدیدها: 501579
امکانات جانبی



به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف محفوظ است