سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


میگویند:

میگویند: در زمان آغاز خلافت یکی از خلفای  عباسی ،

 باران فراوانی بارید و بقولی آن سال آبسال شد .

 روزی خلیفه  در جمع دوستان خود گفت : به برکت وجود ما که خلیفه عادلی هستیم ، 

 خداوندبرکات خود را بر مملکت ما نازل کرده است.

حکیمی که در جلسه حاضر بود گفت : آری خداوند عادل است و مهربان و هرگز در یک سال دو

                                                          

                                                            بلا نازل نمی کند !!! 




موضوع مطلب : جکایت

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:34 صبح


 

 

بنازم همت بالای مادر

 

به قربان قد و بالای مادر

 

تن و جان و سر و پایم فدا باد

 

به راه صبر جان فرسای مادر

 

نمی رفتم به خواب راحت و خوش

 

نبود گر نغمه لالای مادر

 

فروغش روشنایی بخش جان است

 

رخ مهر جهان آرای مادر

 

فدای سیرت و سیمای مادر




موضوع مطلب : کسی که گوش مرا می کشید مادر بود

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:32 صبح


 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم

 
 

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم




موضوع مطلب : یک رباعی

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:31 صبح


 

زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند
------------------------
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.
--------------
تمام لحظه های دنیا واسه زمانیه که اصلآ انتظارشو نداری و هیچ لذتی بالا تر از دوست داشتن نیست پس حالا که انتظارشو نداری دوست دارم
-------------
فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگی است
--------------
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد ...




موضوع مطلب : کوتاه و...!؟

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:30 صبح

(خوش خیال کاغذی)

دستمال کاغذی به اشگ گفت:

«قطره قطره ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می کنی؟

عاشقم

با من ازدواج می کنی؟»

اشک گفت:

«ازدواج اشک و دستمال کاغذی!

تو چه قدر ساده ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می شوی

چرک می شوی و تکه ای زباله می شوی

پس برو و بی خیال باش

عاشقی کجاست

تو فقط دستمال باش»

دستمال کاغذی دلش شکست

گوشه ای کنار جعبع اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

از تن سفید و نازکش دوید

خون درد

آخرش

دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت،مثل این و آن نشد

رفت اگر چه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت

چون که در دلش

خودش

دانه های اشک کاشت




موضوع مطلب : (خوش خیال کاغذی)

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:29 صبح

ادمک اخر دنیاست بخند ادمک مرگ همینجاست بخند

ان خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند

دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند

فکرکن فکرتو ارزشمند است کر کن گریه چه زیباست بخند

راستی انچه به یادت دادیم پرزدن نیست که درجاست بخند

ادمک نغمه اغاز نخوان به خدا آخر دنیاست بخند




موضوع مطلب : ادمک

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:28 صبح

منم ، دلتنگ دلتنگم ،
منم ، یک شعر بیرنگم ،
منم ، دل رفته از چنگم ،
منم ، یک دل که از سنگم ،
منم ، آواز طولانی ،
منم ، شبهای بارانی ،
منم ، انسانیم فانی ،
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم ،
منم ، برگم ، ولی زردم ،
منم ، هستم ، ولی سردم ،
منم ، مُرده م ، منم مُرده م ،
منم ، یک بغض پر باران ،
منم ، غمهای بی سامان ،
منم ، هستم دراین زندان ،
منم ، زخمهای بی درمان ،
منم ، دارم تب و تابی ،
ز تنهائی ، ز بیتابی ،
منم ، رفته به گردابی ،
مرا باید که دریابی ،
منم ، یک آسمان دردم ،
منم ، دریا شود قبرم ،
منم ، دنیا شود جبرم ،
منم ، پایان شده صبرم ،
منم ، یک ذره گردم ،
منم ، خواهم کسی همدم ،
منم ، برخود ستم کردم ،
دلم خون میشود هردم ،
منم ، از عشق گویانم ،
منم ، دردست درمانم ،
منم ، آمد به لب جانم ،
خداوندا ! بمیرانم !




موضوع مطلب : دلتنگ دلتنگم

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:27 صبح

و این آغاز بیگانگی من با خودم است
نوشتن اولین نشانه بیگانگی من با کسی است که از کودکی تمام روز با من بوده است و شب که از نیمه گذشت یواش یواش از دیوار واقعیت ها میپرم
بدون اینکه به خودم بگویم
راستش را بگویم هر وقت به خودم گفتم
به من گفت این خیال پردازی ها ماله یک کودک دو ساله است
شاید او راست بگوید و من اشتباه میکنم
ولی این دزدی شبانه هرشب انجام میشود و من آرام از دیوار ها میپرم
از پرچین ذهن ها میپرم
بعضی وقت ها به باغی میرسم که در آن باغ من پادشاهی هستم پیروز و فاتح
البته گاهی هم گدایی میشوم که گلیم بر دوش دارم و فال حافظ میگیرم
در شهر خیال من خیابانی هست که رنگش همیشه سیاه و سفید است
شاید حاصل باوری باشد که همیشه نسبت به رنگ ها داشتم انعکاس های مسخره و دروغین خورشید
نمیدانم شاید ! ساعت دوباره مثل هر شب چهار را نشان می دهد
و من میروم تا من روزمرگی کند !




موضوع مطلب : بیگانگی

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:24 صبح

امشب هوس یار به سر دارم و از او خبری نیست .


              هر چند بهار است ولی بی دل و دلبر ثمری نیست.

 فردا که روم من به سراغش به کجا سر بگذارم

              افسوس که از آن آغوش گرم وسر زلفش خبری نیست .

چند است هوای رخ دلبر به دل افتاد خدایا

               اما چه رخی کز غم دوریش برایم بصری نیست .

به هوای رخ دلدار دلم را پر شادی کنمو راه پر از گل

                اما چه کنم کاین صنمم را ز گناه و زدیارم گذری نیست.

 گفتم بروی می شکنم می گریم می روم از هوش

                او را زشکستن زگسستن ز بریدن حذری نیست .

دارم به سرم تا غزلی از لب لعلش بسرایم

              صد حیف و صد افسوس که از قافیه سازم خبری نیست.!!!




موضوع مطلب : از او خبری نیست

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:23 صبح

 

 
 
 
میخواستم از دریاچه عشق تو ماهی بگیرم ولی دیدم ماهیگیر بیرحم تمام ماهیها را درتور هوسش گرفتارکرده است آمدم از باغ پرصفای مهرت میوه های عشق بچینم دیدم باغبان طماع تمام میوه ها رااز شاخه چیده است آمدم از عسل شیرین لبانت بچشم دیدم زنبوردار زرنگ عسل تمام کندوهارا به تاراج برده است آمدم به گلستان از بوی گلهای بدنت مست وحیران گردم دیدم رهگذران تمام گلهایت را به یغما برده اند به هرجا که رفتم وهرچه کردم از عشق تو جز حسرت نصیبی ندیدم



موضوع مطلب : دریای عشق

دوشنبه 90 مهر 25 :: 10:22 صبح
<   1   2   3   4   >   
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 13
  • بازدید دیروز: 50
  • کل بازدیدها: 499925
امکانات جانبی



به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف محفوظ است