سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


شرمنده چند وقتیه براتون خاطره نذاشتم . امروز با خودم یاد قدیما کردم یکی از خاطرات

زمینی یادم اومد گفتم بد نیس براشما هم بذارم بخونین حالشو ببرین.

کنکور کارشناسی ارشد

جونم براتون بگه 7 تا از برو بچ زمینیا لا کلی دعا و ثنای خانواده راه افتادیم بریم برا کنکور ارشد خیر سرمون .

آقاتا رسیدیم مشهد شروع شد: صفدر خان حوس کرد راه بلدمون بشه نشست جلو تاکسی و یه بادی به

غب غب انداخت که نگو. ولو شد روصندلی و به راننده امر فرمودن : حرکت کن. بنده خدا راننده هم دید جدیه

اطاعت کردو زد تودنده. مقصد بلوار پیروزی بود. به راننده گف از تو میلانابرو زودتر برسیم عجله داریم این بنده خدا

هم گف بلدی شما؟ که صفدر خان چشاشو گرد کرد و با غضب گفتس چی که بلدم؟ خونه پدر خانومم همون نزدیکیاس

مام با ذوق یه وجب قدمون بلندتر شد که بابا رفیقمون شهر گشتس. خلاصه دیالوگ صفدر  و راننده وما:

صفدر : اولین میلان بپیچ براست - راننده : چشم- مستر - چه عجب بعد 4 سال رفاقت به ی دردی خوردی

حاجی و میگ میگ:ازته دل به کس شرای مستر می خندیدن اینم نخش در رفته بود و مدام ایراد می فرمودن طوری که

بعضی اوقات راننده داد میزد نگو که شاشیدم به خودم.

صفدر : چراغ قرمز بعدی برو به چپ - راننده ، حاجی، مستر؛ میگ میگ- دکتر: صفدر خان بن بسته>>>>>>>>

صفدر : برو چشتیدا خونه پدر خانومم 2 میلان بالاتره. ماهم ........خفه.

پیچید و .......بن بست. صفدر بیشعور با قیافه حق بجانب: آقا شبه چهارراه بعدیه.

و باز چهارراه بعدی و چهارراه های بعدی. حالا با طرف 5000 تومن طی کردیم و به اندازه 45000 تومن گشتیم.

طرف کفری آمپر بالا : از این خره کسی راه بلدتر نبود بشینه جلو- و صفدر : زیر صندلی نه از خجالت بلکه از توسرسیای

حاجی- میگ میگ - مستر عزیز با اون دستای گندش و دکتر با دستای لطیف مشت کردش. (لازم بذکره صفدر خان

اصلا اهل کم آوردن ، خجالت ، شرم و... نیستن) به هر بدبختی ، دربدری ، مکافات، فحش ،مشت و لگد رسیدیم .

تا پیاده شدیم صفدر: دیدی چه حالی ازش گرفتم نصف مشهدو گشتیم با 5 تومن- الباقی گروه با چشمانی درشت:

گگوهههههه نخور .

خونه رو مستر جور کرده گشتیم تا پیداش کردیم. مستر جان کلیدو بده که خسته ایم.

مستر :کدوم کلید ؟ الباقی ملت: شوخی نکن اصلا شوخی خوبی نیس. باور کن کلیدو نداد گفته کلید دست پسرمه برید

شانستون اگه باشه ازش بگیرین . از اونجایی که این کارا از مستر اصلا بعید نیس پریدیم پشت در با مشت و لگد افتادیم بجون در

اما هر کی رو شما دیدین ماهم دیدیم. مستر در کمال خونسردی: فک نکنم خونه باشه.

مونده بودیم گریه کنیم یا بخندیم. مث گداها پشت در نشستیم.

الباقی تو پست بعدی عجله نکنین. به جاهای جالبشم میرسیم




موضوع مطلب :

شنبه 91 آذر 4 :: 3:56 صبح

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 194
  • بازدید دیروز: 50
  • کل بازدیدها: 500106
امکانات جانبی



به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف محفوظ است